سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دیپلماسی فرهنگی ایران و روزهای سرنوشت ساز تونس

الغنوشی تونس

*محمدرضا عشوری مقدم
  لینک یادداشت: خبرگزاری فارس

کشور تونس در روزها و هفته های آینده در مرحله ای سرنوشت ساز از تاریخ خود قرار دارد. کشوری که با روشن کردن اولین جرقه انقلاب در کشورهای عربی، اکنون در انتظار آن است تا با برگزاری انتخابات سراسری، گامی مهم در تعیین سرنوشت سیاسی خود بردارد. به باور بسیاری از ناظران، جریان اسلامگرای «النهضه» به رهبری شیخ «راشد الغنوشی» بارزترین جریان سیاسی تونس در این مقطع زمانی به شمار می رود. این مطلب از یک حیث دارای اهمیت بسیاری است؛ همانگونه که پیش بینی هم می شد، به نظر می رسد باید به جریان اسلامی در این کشور امیدوار بود. اما توجه به چند نکته در این برهه زمانی حساس، بسیار ضروری به نظر می‏ رسد؛

1. روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز در گزارش اخیر خود از حزب النهضه تونس می نویسد: «حزب النهضه که طی ده ها سال گذشته، همواره از شکنجه و زندان و تبعید، رنج می برد، امروز بزرگترین نیروی سیاسی در تونس به شمار می رود، امری که به ایجاد موجی از «نگرانی» در میان تونسی ها دامن زده است. محبوبیت مردمی و گسترده حزب النهضه، موجب نگرانی، بسیاری از اندیشمندان و فعالان سیاسی در تونس شده است از اینکه ممکن است- به گفته این روزنامه- انقلاب سکولار مردم تونس منجر به تولد حکومتی اسلامی و محافظه کار شود.»
همین روزنامه در ادامه به گزارش هایی درباره، حمله اسلامگرایان به زنان، هنرمندان و روشنفکران اشاره می کند.
اکنون حزب ائتلاف جمهوری سکولار تونس، مهمترین رقیب النهضه به شمار می رود و علناً اعلام کرده است که برای محدود کردن النهضه هرکاری را که بتواند انجام خواهد داد.

2. طی روزهای گذشته شاهد آن بودیم که پخش یک فیلم سینمایی با نام «پرس پلیس» که با اهدافی ضدایرانی ساخته شده، در تونس جنجال آفریده است. فیلمی که تلاش کرد تا تصوراتی منفی از ایران و ایرانی را تبلیغ کند. جدای از واکنش هایی که در قبال پخش این فیلم صورت گرفت توجه به این نکته حائز اهمیت است که این، نمونه ای کوچک از تلاش های ضد ایرانی و ضداسلامی در جامعه انقلابی تونس محسوب می شود که طی روزها و هفته های اخیر و به ویژه با نزدیک شدن به زمان انتخابات، در حال اوجگیری هم هست. هشدارهای اخیر رسانه های غربی و عربی درباره تاثیر و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در تونس، بی هدف نیست.
گزارش های روزهای اخیر درباره تشیع در تونس و ارتباط جناب «تیجانی السماوی» با ایران، به وفور قابل مشاهده است. اینکه شبکه ای مانند العربیه مدام از نفوذ ایران در تونس می گوید، شاید جزئی از جریان رسانه ای باشد که با هدفی مشترک به این کشور می پردازد. گزارشی نیست که در آن در پرداختن به راشد الغنوشی، به تاثیرپذیری وی از انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی(ره) اشاره نکند.

3. تحلیل محتوایی رسانه های غربی از وضعیت اسلامگرایی در تونس مؤید این مطلب است که همواره برخی واژگان کلیدی، گفتمان اصلی در تبیین اوضاع کنونی تونس را شکل می دهد. اسلامگرایی در این رویه، بدین گونه بیش از همه به چشم می خورد:
«نگرانی» مردم و فعالان سیاسی تونس از قدرت اسلامگرایان؛ «حمله» اسلامگرایان به زنان و هنرمندان؛ «خشونت»، «اسلام سیاسی»، «نفوذ ایران»، «خطر» اسلامگرایان و..
جالب آن است که در موارد بسیاری، جریان اسلامگرای النهضه در کنار جریانات سلفی همچون جریان شیخ «خطیب الادریسی» معرفی می شود و آن وقت است که واژگان «تروریسم» و «گروه های جهادی» نیز به دایره این لغات افزوده خواهد شد. و جالبتر آنکه در نشست اخیر ائتلاف 9 گروه سیاسی مخالف اسلامگرایان، جریان اسلامی در کنار بازماندگان رژیم دیکتاتور سابق تونس قرار داده شده است.

4. بدون شک تلاش های سفیر خوشفکر و فهیم جمهوری اسلامی و دیگر مقامات فعال در تونس طی ماه های پس از انقلاب، قابل توجه است. برگزاری هم اندیشی ها و جلسات مشترک با اندیشمندان تونسی، جلسات و مسابقات قرآن، و اقداماتی از این دست حاکی از آن است که اقداماتی قابل توجه در حال انجام است.
شاید عبارت «انفعالی عمل کردن» دیپلماسی جمهوری اسلامی، دیگر تکراری شده باشد، اما نمی توان به راحتی از کنار فعالیت گسترده غربی‏ها در این مقطع حساس گذشت. نگاه امنیتی به وضعیت کنونی تونس، قطعاً رویکرد فرهنگی را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد. انفعالی بودن دیپلماسی فرهنگی در تونس همانند موارد مشابه، شاید هیچگاه قابل جبران نباشد. مکانیسم های فرهنگی دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی، به صورتی بسیار محدود و معدود به خوبی مجال کار را  برای دیگر قدرت ها فراهم کرده است. شاید بی دلیل نیست که فیلم های سینمایی در این برهه از سوی برخی رسانه ها، تا این اندازه مهم شده است. هنوز معلوم نیست تا چه زمانی باید سریالی مثل یوسف پیامبر(ص)، خرمای آماده سفره مبادلات فرهنگی ایران باشد. ابزارهای فرهنگی جمهوری اسلامی در موارد بسیاری دقیقاً با خواسته های رسانه های معاند، انطباق دارد و در عین مشابه همان رویکردی که گروه های تندوری سلفی به تبلیغ آن می پردازند و البته همانگونه که پیش از این نیز اشاره شد، این رویه تنها منحصر به اوضاع تونس نیست. آنگاه که اسلامگرایی به خشونت، اقتدارگرایی و... متهم می شود، دیپلماسی فرهنگی، با تمام توان به تشدید این نگاه دامن می زند و آنگاه که از سوی جریانات وهابی به اختلاف افکنی و تفرقه متهم می شود، تنها پخش سریالی همانند سریال «مختار» است که می تواند مهر تاییدی بر ادعای این گروه های تندرو باشد.
آنچه در دیپلماسی فرهنگی باید همواره مد نظر باشد آن است که ابتدا فرهنگ عمومی کشور مورد نظر کشف شود و سپس باتوجه به تفاوت های فرهنگی دو کشور، در جهت اهداف و منافع ملی خودمان، در نزدیک شدن به این مفاهیم و ایجاد ارتباط آن با مفاهیم اجتماعی کشورمان اقدام شود. یکی از نکاتی که در دیپلماسی فرهنگی ایران باید مورد توجه قرار گیرد و البته بسیاری از دولت ها به این مسئله به خوبی واقفند، آن است که بجز دیپلمات ها و مسئولان فرهنگی و سیاست خارجی، اقشار دیگری از مردم اعم از هنرمندان، بازرگانان، ورزشکاران و خبرنگاران نیز می توانند نقش حاملان فرهنگی را بازی کنند.

مطالب مرتبط:
+ اندیشه سیاسی شیخ راشد الغنوشی

+ تأملی بر گزینه اسلامگرایی در تونس

+ رسانه عربی و انقلاب مردمی تونس


بیت الحکمه پس از هزار و دویست سال

بسیاری از افرادی که به بهانه های مختلف به ویژه زیارت عتبات عالیات به عراق سفر می‏ کنند، شاید هرگز این فکر به ذهنشان خطور نکرده باشد که به بخش قدیمی بغداد بروند و از بیت الحکمهِ مشهورِ این سرزمین یادی کنند. ممکن است برای بسیاری نیز این سئوال پیش آید که آیا همان بیت الحکمهِ معروفِ مامون عباسی، امروز هنوز پابرجاست یا نه. آیا گذر زمان، شرایط سیاسی و جنگ های خانمان سوز به خصوص در چند سال اخیر چیزی از آن باقی گذارده است. همان بیت الحکمه‏‏ ای که زمانی بزرگانی مثل خوارزمی در آن کرسی درس داشتند و مأمون عباسی با آمال و آرزوهای بسیار آن را به نام خود ثبت کرد.
پاسخ کمی شگفت آور است. این مرکز علمی عصر عباسی در عراق، امروزه نه تنها از بین نرفته، بلکه پس از گذشت قرون متمادی همچنان داعیه‏ دار و پرچمداری فرهنگی است و البته پرنشاط. جالب آن است که کنفرانس سالانه ای نیز هرسال با عنوان کنفرانس سالانه بیت الحکمه در عراق برگزار می شود که آخرین آن در شهر بصره برگزار شد.
بنای فعلی بیت الحکمه در واقع در سال 1996 و البته در راستای همان ایدئولوژی و آرمان های پان عرب صدام حسین تجدید بنا شد و البته باید گفت که در آن دوره، صدام همانند بسیاری از حکام کشورهای اطراف، احیای تمدنی باستانی سرزمینش را در اولویت قرار داده بود و این امر در آن برهه با تعصب خاصی هم دنبال می شد. 

در حال حاضر این مکان، در هفت بخش همانند یک فرهنگسرای تقریبا مدرن به کار خود ادامه می‏ دهد. بخش هایی شامل مطالعات ادیان، مطالعات اقتصادی، اجتماعی، تاریخی، فلسفی، سیاسی و حقوقی که هر بخشی نیز نشریه تخصصی مربوط به خودش را دارد که به آخرین دستاوردها و مطالعات آن حوزه می پردازد.بنای بیت الحکمه در طول تاریخ بارها مورد تهاجم قرار گرفته است. تهاجم سال 1258م هولاکوخان به بغداد از وقایعی بود که به شدت تخریب این مکان را در پی داشت. بیت الحکمه از حمله نیروهای آمریکایی و سقوط بغداد در سال 2003 نیز بی نصیب نبود و آنگونه که گزارش ها حکایت دارد بسیاری از میراث آن در گیر و دارِ درگیری ها به غارت رفته است.
به نظر می‏ رسد عراقی ها پس از سقوط صدام برنامه ویژه ای برای احیای بنای تمدنی خودشان از جمله این ساختمان در نظر دارند و با تلاش های افرادی مثل دکتر «شمران العجلی» رئیس هیئت امنای بیت الحکمه شاید تا آینده‏ ای نزدیک، بار دیگر حضور دانشجویان را در این آموزشگاه علمی جهان اسلام شاهد باشیم، به ویژه آنکه وجود نسخ خطی فراوان در این مکان، بر غنای بیش از پیش آن افزوده است.


اندیشه سیاسی شیخ راشد الغنوشی

اندیشه سیاسی شیخ راشد الغنوشی

نویسنده: محمدرضا عشوری مقدم
منبع: ماهنامه سوره اندیشه

شریعت به مثابه نظام؛
خوانشی بر اندیشه سیاسی شیخ «راشد الغنوشی» رهبر اسلامگرایان تونس

اشاره: شیخ راشد الغنوشی رهبر حزب اسلامگرای «النهضه» که اکنون نام وی همتای نام جنبش اسلامی تونس شده است، از روشنفکران دینی این کشور به شمار می‏ رود که تحصیلات آغازین خود را در همان‏ جا پشت سر نهاده و برای تکمیل تحصیلات آکادمیک به فرانسه رفت. غنوشی پس از بازگشت به تونس و از اوایل دهه هفتاد به فعالیت سیاسی اسلامی پرداخت و به همین سبب چندین بار از سوی حکومت‏های اقتدارگرای «بورقیبه» و «بن علی» به زندان رفت. وی بخش عمده‏ای از دوران فعالیت سیاسی خود را با «حرکة الإتجاة الإسلامی» پشت سر نهاد و در 1981 به ریاست آن رسید. غنوشی که شخصا به خوانش جریانی چون اخوان المسلمین از دین گرایش دارد، تا اندازه ای نیز تحت علاقه به رویکردهای سلفی معاصر در شمال افریقا است. یکی از مهم‏ترین شاخصه‏های تفکری غنوشی اعتقاد وی به جامعیت شریعت اسلامی برای اداره زندگی سیاسی، اجتماعی زندگ انسان مسلمان در چارچوب نظامی هدفمند و تلاش دغدغه‏مند وی برای تدوین چنین نظامی است. 

ادامه مطلب...

الإمام الخمینی والصحوة الإسلامیة

کاتب: محمدرضا عَشوری
یعتقد کثیر من الخبراء فی
الحرکات الإسلامیة المعاصرة أن الثورة الاسلامیة فی إیران هی من أهم الدوافع لعملیة الصحوة‌ الاسلامیة فی المنطقة. فی الحقیقة کان الإمام الخمینی رحمه الله
یعتقد بهذه القضیة و یفتخر بها.
ان
وعی المسلمین خصوصاً فی البلدان الإسلامیة والعودة إلى القرآن الکریم والتأکید على الثقافة الغنیة الإسلامیة لیست سهلة الهضم للقوی العظمی. یقول «الکسندر هیک» حول تاثیر الثورة الاسلامیة فی هذة الصحوة: "أعتقد أن أکثر خطورة من (المشاکل الدولیة) هی الآثار المترتبة على انتشار الأصولیة الإسلامیة التی تشکلت فی ایران و
تهدد الآن  العراق و کل الانظمة العربیه المعتدلة فی المنطقه. هذه الظاهرة، إذا خرجت عن نطاق السیطرة تشکلت خطراً لمصالح القوی العظمی"
کما یقول الصحفی مجیب الرحمن "لم اعتقد ان ای احد یعتقد بان مبادی الاسلام فی العصر الحدیث تکونوا عملیاً، اذ ان الثورة الایرانیة اعطت حیاة جدیدة الی الفکر الاسلامی و اثبتت ان مبادی الشریعة الاسلامیه لاتزال قابلة للتطبیق و یمکن ان تکون اساس المجتمع الحدیث.
یعتبر الدکتور الشقاقی فی کتابه "الإمام الخمینی، الحل الجدید للعالم الإسلامی" ان نهج الثورة الایرانیة یستحق الاتباع من أجل مواصلة النضال."
فی الواقع الامام الخمینی هزّ اساس القیم المادیة بانتصار الثورة الإسلامیة. کما قال زعیم شیوعی الذی کان متاثر من الثورة الاسلامیة: "اعطنی کتابا عن الاسلام لکی قرأته الآن".
حقیقتاً ان الصحوة الاسلامیة علی الرغم من ان تشکلت قبل الثورة فی ایران وفی القرون الأخیرة فی مختلف البلدان، ولکن اذا نرسم الصحوة الاسلامیة فی منحنی، یمکن ترسیم الإمام الخمینی خلال ال 200 سنة فی ذروة هذا المنحنى.
الامام الخمینی
هو المثل العلیا لوحدة المسلمین وإستخدام المرافق الموجودة فی هذا الصدد، مثل القضیة الفلسطینیة و یوم القدس العالمی و الحج الإبراهیمی.


همه سهم صدا و سیما از بیداری اسلامی

 
امروز برای چندمین روزه که تحریریه پخش اخبار سیما میزبان چند تا از مهمونانیه که از مصر وارد ایران شدند. از قضا برنامه گفتگوی ویژه خبری هم از این فرصت استفاده می کنه تا شاید صدا و سیما هم مثل خیلی از نهادها در ایران سهمی در بیداری اسلامی ایفا کرده باشه. تقریبا ساعت 10 شب بود که چشمم به چهره آقای «احمد السیوفی» به اصطلاح روزنامه نگار مصری افتاد که به اتاق رژی استودیوی گفتگوی ویژه خبری نزدیک می شد. ماجرای آقای سیوفی و دیگر میهمانان دعوت شده به ایران هم داستانیه برای خودش..!!

خوب، سئوالات کلیشه ای رسانه های ایرانی هم کاملا قابل پیش بینی بود. اما نکته ای که می خوام بهش اشاره کنم اینه که صدا وسیمای جمهوری اسلامی با همه ادعایی که در پوشش رخدادهای بیداری اسلامی در منطقه داره، واقعا چه سهمی در این ماجرا داشته. آیا واقعا سرمایه و نیرویی که داره خرج این ماجرا میشه با ادعاها می خونه؟ واقعا مخاطب ایرانی چه قدر خودش رو در تکاپوی جنبش های مردمی منطقه سهیم می دونه. واقعا به شعور مخاطب ایرانی چه قدر بها داده می شه. بعدِ گذشتِ این همه مدت از جنبش‌های اعتراضی در کشورهای عربی هنوز معلوم نیست چرا تا حالا یک خبرنگار مستقر در لیبی نباید رخدادها رو از این کشور برای ایرانی ها گزارش کنه. هنوز که هنوزه مخاطب ایرانی از رخدادهای این کشور آفریقایی سردرگم و گیجه. نمی دونم اگه از مردم بپرسی لیبی کدوم قسمت قاره آفریقاست و یا طرابلس کجای این کشور قرار داره چند درصدشون بتونند یه اشاره کوچک هم که شده به پاسخ داشته باشند. نمی دونم تا حالا چند بار یه ارتباط مستقیم، حتی تلفنی با خبرنگار مستقر در مصر داشتیم. اصلا موندم این خبرنگار صدا و سیما در قاهره با اون اهمیت بالایی که مصر داره...؟ از همه جالبتر اوضاع پوشش خبری صدا و سیمایِ ..حرفه ای ما در تونس هست که علی رغم تمامی ادعاها در حمایت از جنبش های اسلامی و جریان های اسلامگرا نمی دونم چه اتفاقی می افته که حتی یک مصاحبه تفصیلی هم با آقای راشد الغنوشی یا هر کدام از رهبران این کشور گرفته نمی شه.

به جرأت می ‌شه گفت که اگر مخاطب ایرانی، یه نصفه و نیمه هم عربی می دونست دیگه هیچ نیازی به اخبار صدا و سیما نداشت. با یه نگاه ساده به شبکه هایی مثل الجزیره قطر و ..  و البته شبکه العالم ایران که برای مخاطب عربیه- میشه همه ماجرا رو هضم کرد. باور کردنش مشکله اما شبکه المنار لبنان با همون چند بخش کوتاه خبری هم که داره به راحتی می تونه مخاطب ایرانی رو از دانستن اوضاع فاجعه بار بحرین بی نیاز کنه.

مطالب مرتبط:

+ یک بام ودو هوای رسانه عربی در ایستگاه منامه

+ رسانه عربی و انقلاب مردمی تونس


تکاپوی انقلاب در الازهر

نویسنده : محمدرضا عشوری مقدم
منبع : روزنامه کیهان 1390/02/26

اشاره:
دانشگاه الازهر به عنوان یکی از عالی ترین نهادهای مذهبی اهل سنت پس از انقلاب مصر شاهد دو رویداد بسیار مهم بود. یکی دیدار "محمدمهدی عاکف " و "محمد بدیع " از رهبران جنبش اخوان المسلمین با "احمد الطیب " شیخ الازهر در شهر قاهره، و دیگری تظاهرات هزاران نفری طلاب و استادان برای غیردولتی شدن مقام شیخ الازهر و بازنگری در نقش و جایگاه سیاسی اجتماعی آن به مثابه نهادی مستقل بود.
این دو رویداد را همزمان با دیگر تحولات سیاسی پس از انقلاب، می توان سر آغاز دوره جدیدی از نقش آفرینی و تعاملات نهادهای مذهبی در جامعه مصر ارزیابی کرد. دیدار رهبران اخوان المسلمین و الازهر به ویژه از آن رو دارای اهمیت است که آنها طی سالیان گذشته همواره فرآیندی تقابلی را در قبال یکدیگر دنبال می کرده اند.

بررسی تاریخی تعامل و همگرایی حکومت و الازهر در مصر نشان می دهد که این نهاد اسلامی از سال 1961 و در زمان حکومت جمال عبدالناصر و انور سادات همواره به عنوان نهادی دولتی عمل می کرده است. این وضعیت در زمان حسنی مبارک کمی شدت یافته و وی در تلاش برای مبارزه با اخوان المسلمین و دیگر گروه های اسلامی، از علمای الازهر می خواسته تا علیه فعالان اخوان جبهه گیری کرده و بیانیه صادر کنند و به مبارزه دولت علیه این جنبش مشروعیت دهند. بر این اساس الازهر در فرآیند همگرایی با دولت، به نوعی این وظیفه را برعهده داشت تا مخالفین حکومت را محکوم کند.

به طور مثال، در جریان مبارزه دولت و اخوان در 1954 شاهد آن بودیم که علمای الازهر طرف دولت را گرفتند و کتاب "الاعلان " سیدقطب را مکروه اعلام کردند. تقابل با گروه های اسلامگرا، به ویژه از آنجا شدت گرفت که علمای الازهر به اقدام انور سادات مبنی بر امضای پیمان صلح کمپ دیوید با رژیم صهیونیستی مشروعیت دادند و این در حالی بود که الازهر پیش از این در سال 1956 صلح با اسرائیل را محکوم کرده بود.
استقلال یا وابسته بودن الازهر طی سالیان گذشته همواره از مسائل و دغدغه هایی بود که به شدت از سوی بسیاری از استادان و دانشجویان این نهاد مورد توجه قرار گرفت. هر چند ریشه ها و بنیان های فقه سیاسی اهل سنت اساساً بر همگرایی با حکومت و در نتیجه وابستگی به حاکمیت در طول تاریخ شکل گرفته، اما تجربه تاریخی حداقل در مورد الازهر نشان داده که در برخی مقاطع و در قبال رویدادهای سیاسی- اجتماعی مصر به ویژه در مبارزات ضداستعماری، اعتبار و سابقه درخشانی داشته است.
بزرگانی همچون "احمد عرابی "، "سعد زغلول "، "محمد عبده "، سیدجمال الدین اسدآبادی و علامه "شرقاوی " همگی افرادی بودند که امروزه از آنان به عنوان افتخارات جاودانه الازهر یاد می شود. به طور مثال، نقش "عبدالله شرقاوی " شیخ الازهر در پی تجاوز سپاه فرانسه به مصر در 1798 که به مقاومت در برابر اشغالگران فرانسه فتوا داد و ناپلئون نیز الازهر را به توپ بست و شرقاوی و همکارانش را بازداشت و عده ای را تیرباران کرد ، همواره در خاطره طرفداران الازهر امروز نقش قهرمانانه و تاثیرگذاری را برای الازهر به تصویر می کشد.
الازهر طی قرون و اعصار متمادی دچار تغییرات و تحولات بزرگی شده که در ابعاد گوناگون، فراز و نشیب های گسترده ای را تجربه کرده است. الازهر علاوه بر آنکه در تکوین شخصیت مصری ها سهیم بوده، در دفاع از حقوق آنها و تحریک علیه حکام ظالم و استعمارگران نقش ویژه ای ایفا کرده است.

در تبیین رابطه الازهر و دولت در مصر پیش از انقلاب 25 ژانویه دو مسئله وجود دارد: یکی اینکه دولت همواره بر تعیین و انتصاب شیخ الازهر از سوی حاکمیت تاکید داشت و ترکیب شورای عالی الازهر نیز به گونه ای شکل گرفته بود که کنترل این نهاد خواه ناخواه در انحصار حکومت قرار گیرد. دوم آنکه دولت همواره در تلاش بود تا یک مفتی میانه رو و البته در راستای اهداف و سیاست های خود را برای ریاست الازهر تعیین کند.
انتصاب دکتر "محمد طنطاوی " به عنوان شیخ الازهر پس از درگذشت "جادالحق " در 1996 به خوبی مؤید این مطلب است. طنطاوی همانگونه که انتظار می رفت هماهنگ با سیاست های دولت و مغایر با سیاست های قبلی الازهر عمل کرد. از موضعگیری های طنطاوی در قبال محاصره نوار غزه و شیوه رفتاری وی با مقامات صهیونیست گرفته تا مسئله حجاب دانشجویان مصری، به حدی برای این نهاد با سابقه مذهبی نامتعارف بود که حتی اعتراضات گسترده و شکاف در میان نخبگان الازهر را در پی داشت.

آنچه هم اکنون و با ادامه روند بیداری انقلابی مردم مصر و موضعگیری اخیر شیخ الازهر در به چالش کشیدن اسرائیل به عنوان رژیمی تروریست و ناقض اصلی حقوق بشر در جهان شایان توجه است، مسئله ای است که حتی پیش از این و در دوره حکومت مبارک نیز مطرح بوده و آن همگرایی ایدئولوژیک جریانات اسلامگرا و الازهر در مصر است.
انتظار می رود که در آینده نزدیک، جریان های اسلامی همچون جنبش اخوان المسلمین در میان هزاران نفر از طلاب، کارشناسان و استادان الازهر پایگاه مستحکمی داشته باشد. ادامه روند این همگرایی، جذب بیش از پیش طلاب الازهر از سوی اخوان و دیگر احزاب و جریانات اسلامی را در پی خواهد داشت. طرفداران الازهر هم نشان داده اند که نسبت به نزدیک شدن به اسلامگرایان بی علاقه نیستند و امروز بیش از همیشه نسبت به شعار "اسلام راه حل است " به مثابه فرآیندی برای تبلور دوباره اسلام سیاسی در این نهاد اسلامی ابراز تمایل می کنند.
درست مدتی قبل از سرنگونی مبارک بود که 14 نفر از استادان الازهر در جریان گردهمایی اعضای اخوان بازداشت شدند، به باور بسیاری از ناظران سیاسی اگر ائتلاف و اتحاد بین الازهر و اخوان المسلمین، قوت بیشتری بگیرد اسلامگرایی در صحنه سیاسی مصر به نیرویی موثر و در عین حال تعیین کننده تبدیل خواهد شد.


مطالب مرتبط:
+ وقتی دولت مذهبی‏ تر از الازهر می‏ شود!


تقابل گفتمانی اسلامگرا و سکولار در مصر پس از انقلاب

نویسنده: محمدرضا عشوری مقدم
منبع :
سیاست ما

 پیروزی انقلاب مردمی مصر را پیش از هر چیز باید ناشی از وحدت گفتمانیِ گروه ها و جریانات معارض سیاسی این کشور، پیش از وقوع انقلاب دانست. هر چند، همواره اختلاف در رویکردها در فضایی از ثبات و آرامش دنبال می شده است، اما طی روزهای اخیرِ پس از انقلاب و با طرح مباحثی درباره نوع حکومت آینده و به خصوص با نزدیک شدن به انتخابات پارلمانی ماه سپتامبر، شاهد آن هستیم که این نزاع آرام، حالتی از افراط و تقابل شدید در محافل رسانه ای به خود گرفته است.
بی شک چنین پدیده ای پس از انقلاب 25 ژانویه و باز شدن فضای رقابت سیاسی، طبیعی به نظر می‏رسد؛ اما این تقابل شدید به ویژه از سوی جریانات «اسلامگرا» و «سکولار» را می توان خارج از روند طبیعی یک گفتمان سیاسی ارزیابی کرد که البته ممکن است عواقب وخیمی نیز در پی داشته باشد.
 در این میان، دو جریان «اسلامی» و «سکولار» با اقدامات خود نقش بسزایی در منازعات ایفا کرده اند که یادآوری این موارد به تببین بیش از پیش این تقابل کمک خواهد کرد.
اقدامات جریانات سکولار در این نزاع سیاسی در چارچوب موارد زیر قابل اشاره است:
1- در راستای سیاست‏های رژیم گذشته، این جریان بر آن است تا با ایجاد فضایی از ترس و بی‏اعتمادی در میان افکار عمومی جامعه نسبت به اسلامگرایان به ویژه جنبش اخوان المسلمین، بتواند در میان وحدت ملی جامعه مصر به سود خود شکاف ایجاد نماید.
2- اصرار در به چالش کشیدن هویت «عربی-اسلامی» جامعه مصر و دامن زدن به مؤلفه ها و شعارهای چالش برانگیز مبتنی بر حقوق اقلیت‏ها به ویژه مسیحیان قبطی در راستای سیاست اسلام‏هراسی و دورکردن جریانات اسلامگرا از فضای رقابت‏های سیاسی.
3- تمرکز تبلیغاتی بر روی جریان های سلفی و تندرو و معرفی این جریانات به مثابه نمایندگان اصلی جریان اسلامی در مصر، تا بدوین وسیله بتوانند تصویری نادرست و در عین حال افراطی از تمامی جریانات اسلامی این کشور ارائه دهند.
4- ایجاد جنجال تبلیغاتی در رابطه با ماده2 قانون اساسی مصر که اسلام را دین رسمی این کشور معرفی کرده و شریعت اسلامی را مبنای تقنین قوانین دانسته است.
5- در حالی که مسیحیان قبطی به راحتی از کلیساهای این کشور برای تحقق مقاصد سیاسی خود استفاده می کنند و با برگزاری جلسات مستمر به تخریب نشانه های اسلامی قانون اساسی مصوب 1979 این کشور می پردازند، این جریان سعی دارد تا از طرح مسائل سیاسی در مساجد و محافل اسلامی به بهانه سوء استفاده از دین برای مقاصد سیاسی، دستاویزی برای تخریب اسلامگرایان بسازد.
6- جریان های سکولار از همان آغاز و با حمله شدید به قرائت آیات قرآن توسط رئیس کمیته عالی همه‏پرسی قانون اساسی، کار را به جایی رساندند که اعلام کردند کسانی که به اصلاحات قانون اساسی رای «آری» داده اند چیزی از سیاست نمی دانند و انقلابیِ واقعی کسانی هستند که با اصلاحات قانون اساسی مخالفت کرده اند.
 از سوی دیگر گروه‏های تندوری اسلامی(سلفی) نیز با اقدامات خود بیش از پیش بر این نزاع دامن زده‏اند:
1- اظهارات شدید اللحن و درعین حال آرمانی برخی شخصیت‏ها و عالمان دینی به عنوان نمایندگان برخی جریانات اسلامی، تصویری خاص از اسلامگرایی ارائه داده است. رویه‏ای که جریانات سکولار همواره به سوء استفاده از آن پرداخته‏اند. به طور مثال سلسله سخنان شیخ «ابو اسحاق الحوینی» درباره آمادگی اسلامگرایان در اداره و حکومت بر تمامی جهان را می‏توان در این چارچوب تعریف کرد.
2- تهدید گروه‏های سلفی و جهادی مبنی بر حمله و به آتش کشیدن کلیساهای قبطیان و آزاد کردن زنان تازه‏مسلمانی که به دستور مقامات مسیحی این کشور بازداشت شده‏اند. این مسئله به ویژه پس از طرح دوباره ماجرای افرادی چون خانم «وفا قسطنطین» و «کامل شحاته» ابعاد تازه‏تری پیدا کرده است.
3- اصرار و تاکید جریاناتی همچون جریان سلفی «شیخ محمد حسّان» بر ضرورت فوریّت اجرای احکام شریعت اسلامی در صورت رسیدن اسلامگرایان به حکومت و لغو تمامی قوانین عرفی و وضعی.
 در تبیین این مسئله چند نکته قابل اشاره است:
- برای نخستین بار در تاریخ سیاسی نوین مصر است که اسلامگرایان و سکولارها در رقابتی آزاد با یکدیگر قرار می گیرند که به نوعی تصفیه تاریخی این دو گروه طی سالیان اخیر نیز محسوب می شود. به ویژه آنکه سکولارها تاکنون همواره حاکمیت سیاسی را در مصر در اختیار داشته‏اند.
- آمادگی بیشتر جریان اسلامگرا برای شرکت در فرآیند انتخاباتی آینده مصر نسبت به دیگر جریانات نیز از مواردی است که به نظر می رسد بازتاب طبیعی فعالیت تاریخی این جنبش طی دهه های متمادی گذشته است.
- به نظر می رسد محبوبیت مردمی گروه های اسلامی همچون جماعت اخوان المسلمین و نفوذ این جنبش در میان نخبگان و دانشگاه های این کشور، به شدت سکولارها را نگران ساخته است و آنان به این واقعیت رسیده اند که در صورتی که نتوانند در مقابل روند قدرت گرفتن اسلامگرایان قد علم کنند باید در انتظار جامعه آرمانی "اِخوانی" در آینده ای نزدیک بنشینند. سکولارها به خوبی می دانند که «اخوان» پاداش سال ها مجاهدت بنیانگذاران فقید خود همچون «حسن البنا» و «سید قطب» را شکیبانه به انتظار نشسته اند.

مطالب مرتبط:

+ تأملی بر شعار انتخاباتی اخوان المسلمین

انقلاب مصر؛ شاخصه ها و آینده سیاسی آن

اشاره: در راستای بررسی تحولات اخیر کشورهای عربی گفتگویی با آقای "محمدرضا عشوری مقدم " کارشناس و پژوهشگر حوزه خاورمیانه و شمال آفریقا انجام شده است که به طور تخصصی بر کشور مصر تمرکز دارد. همچنین در این حوزه دارای مقالات متعددی هستند.

مصاحبه کننده: ابراهیم سالک
منبع: سیاست ما

1. به نظر شما ریشه حرکت مردمی مصر علیه فساد و ظلم دیکتاتوری مبارک به کجا بر می گردد ؟ (جرقه تونس یا مسئله داخلی بود؟)
برنارد لویس مستشرق معروف یهودی و نامدارترین کارشناس روابط اسلام و غرب، مصاحبه‏ ای مدتی قبل با روزنامه جورسالم پست داشت که در آن به نکته مهمی اشاره کرد.
لوییس معتقد بود که ریشه اعتراضات اخیر در جهان عرب، نارضایتی شدید و احساس بی‏ عدالتی گسترده در میان مردم منطقه است. قیام مردم تونس علیه دیکتاتوری زین العابدین بن علی بدون شک در خیزش مردم منطقه در مقابل رژیم‏های دیکتاتوری و تحولات عمیقی که پس از آن در منطقه خاورمیانه شاهد آن بودیم، نقش به سزایی داشت و امیدها را برای ایجاد حکومت‏های مردمی در منطقه زنده کرد. اما جنبش اعتراضی مردم مصر می ‏تواند علاوه بر این انگیزه و محرک بیرونی، عوامل زیادی داشته باشد و به یک علت یا عامل خاصی محدود نمی‌شود. وجه ممیزه تمامی اعتراضات اخیر در کشورهای منطقه به ویژه در مصر، در واقع همان شیوه اداره جامعه بر اساس نوع حاکمیتی است که امروزه از آن در ادبیات سیاسی با «دیکتاتوری» یاد می ‏شود. بر همین اساس، حکومت اقتدارگرایانه 30ساله حسنی مبارک، اجرای قانون حالت فوق‌العاده و برپایی دادگاه‌های نظامی مهم ترین عللی بود که طی سال‏های اخیر، دغدغه اصلی معترضان و مخالفان مصری را به خود جلب کرده بود.
انقلاب مصر بیش از آنکه ناشی از مشکلات اقتصادی باشد، بازتاب نوعی «بحران هویتی» در جامعه عربی این کشور بود. بحرانی که هم در اوضاع و احوال داخلی مردم این کشور به عنوان کشوری با آگاهی سیاسی بالا و دغدغه های دموکراتیک و آزادیخواهانه و هم در حافظه تاریخی مردم این کشور به عنوان شهروندان مصر رائد و پیشروی عربی که در معادلات منطقه ای و عربی نقش به سزایی ایفا می کرد، ریشه داشت. در حقیقت هرگونه دغدغه‏ وضعیتِ معیشتی هم به طور قطع از پیش زمینه ای فکری در مصر برخوردار است. تحولاتی که امروز در کشورهای منطقه روی داد به طور حتم ناشی از «افزایش آگاهی‏ های شهروندان این کشورها نسبت به حقوق» سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است که در این میان رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی از جایگاه بالایی برخوردار هستند. تمام این مشکلاتی که مردم طی سالیان گذشته علی رغم وعده های بسیار حاکمان این کشور متحمل شده اند چیزی جز بازتاب فساد، ظلم و تبعیض رژیم حسنی مبارک نبود.

 2. جبهه بندی و گروه های مختلف که از حرکت مردم پشتیبانی نمودند و به مردم ملحق شدند کدامند و مواضع و نتیجه ی مطلوب هر کدام چیست؟
پیش از هر چیز باید به این نکته توجه کرد که شاخصه اصلی قیام مردمی در تونس و مصر آن است که هیچ کدام از فاکتورهای یک انقلاب کلاسیک در آنها قابل ملاحظه نیست. مهم ترین شاخص انقلاب های کلاسیک، وجود رهبری کاریزماتیک و متمرکز که مردم را به سوی خود بکشاند است. اما آنچه در این انقلاب ها شاهد آن بودیم اساسا از نوع مقوله ای دیگر است که به صورت جنبش هایی اجتماعی و خودجوش بدون رهبری متمرکز ظهور کرد. در واقع در این کشورها این احزاب بودند که به دنبال مردم حرکت کردند نه مردم از آنها. در یک تقسیم بندی ساده، احزاب و جریان‏های معارض در مصر را می توان به دو گروه احزاب رسمی و جنبش های اجتماعی سیاسی تقسیم کرد. جریاناتی همانند حزب سکولار الغد و یا حزب الوفد یا احزاب اسلامگرای اخوان المسلمین و همچنین حزب تجمع ناصری از نوع اول و جریاناتی همانند جنبش جوانان 6 آوریل، حرکت کفایه و جمعیت ملی تغییر البرادعی از نوع دوم هستند که البته هر کدام دارای اهداف و ایدئولوژی‏های خاص خود هستند. در انقلاب 25 ژانویه که از تمامی قیام‌های قبلی مردم مصر قوی‌تر بود، میلیون‌ها مصری به خیابان‌‌ها آمدند که برای اولین بار پلیس و نیروی‌های امنیتی رژیم مبارک‌ از این سیل خروشان ترسیدند. در حال حاضر، یک همکاری و ائتلاف میان گروه‌های سیاسی مصر به وجود آمده است. مهم این است که مردم به غیر از اخوان ‌المسلمین شاید بیشتر از چهار حزب و جریان سیاسی را نمی‌شناسند و مهم تر آنکه برخی گروه‌های سیاسی این کشور مثل حزب «الوسط» پس از سال‏ها اجازه فعالیت گرفته‌اند. اخوان ‌المسلمین هم حزبی به نام «آزادی و عدالت» تاسیس کرده و این حزب به زودی در فعالیت‌های سیاسی کشور مشارکت خواهد داشت. رویکرد سیاسی اخوان المسلمون همکاری و ائتلاف با دیگر گروه‌ها است. زیرا که در مصر مسلمانان، مسیحیان، ناصری‌ها و لیبرال‌ها هستند. اما به نظر می‏رسد که بیشتر و گسترده‌ترین جریان، متعلق به اسلامگرایان است.

3. مردم مصر (جدای از احزاب) از حرکت خود چه می خواستند و آیا به اهداف خود رسیدند؟
شرایط خاص جامعه مصر و مدت طولانی که از حاکمیت حزب دموکراتیک می گذشت، موجب شد تا احزاب و جریانات معارض، بتوانند درک خوبی از مطالبات و خواسته های مردم این کشور داشته باشند. مهم آن بود که ایجاد تغییرات در کشور و ضرورت تغییر به عنوان یک گفتمان غالب در جامعه مصر نمود پیدا کرده بود و به خواسته ای عمومی در کشور تبدیل شده بود. مردم مصر خواسته هایی داشتند که مهم ترین آن شاید تغییر در حاکمان این کشور و رفتن حسنی مبارک مهترین خواسته آنان بوده است. شعار «لا مبارک» طی سالهای اخیر به شعاری کاملا مشهود در میان مردم تبدیل شده بود. ایجاد تغییرات در فضای سیاسی کشور، اعطای آزادی‏های سیاسی بیشتر و رعایت حقوق بشر از خواسته های اولیه مردم بوده که باید دید، دولت آینده چگونه در قبال این خواسته ها واکنش نشان خواهد داد. در واقع تغییرات در همه جنبه های فضای سیاسی، اجتماعی و اقتصای از بازنگری در رابطه با رژیم صهیونیستی و مسئله فلسطین گرفته تا مبارزه با فساد اقتصادی و اداری و حتی توجه به خواسته های مذهبی مردم نیز برای مردم بسیار مهم است.

4.      نقش گروه های اسلامی به ویژه اخوان المسلمین در رشد این حرکت و فرآیند گسترده تر شدن آن چه بود؟ موضع اخوان از روز اول تا به امروز چگونه تغییر کرده؟
ببینید در مورد تطوّر مواضع اخوان دو نظر وجود دارد. یکی نظری که معتقد است رهبران اخوان المسلمین به مرور زمان تغییر رویه داده اند و از ایدئولوژی اصلی و آرمان های بنیانگذاران این جنبش دور شدند که به طور مثال نوه حسن البنّا که اخیرا در این باره نیز مصاحبه ای با نشریه ای آلمانی داشت از این قبیل است و دوم گروهی که علی رغم تمامی انتقاداتی که به آنان وارد است همچنان عملکرد خود و شعارهایشان را ادامه راه ایدئولوگ‏های اخوان می دانند و معتقد هستند عملکرد، بهترین روش برای پیشبرد اهداف جنبش است.
من باز هم اجازه می‏ خواهم نظر اخیر برنارد لوئیس را مطرح کنم که گویای خیلی چیزها است. به عقیده وی اگر حرکت‌های اعتراضی موجود را جنبش‌هایی دموکراسی‏ خواه قلمداد کنیم دچار اشتباه فاحش شده ایم. برگزاری انتخابات شبیه غرب راه حل این بحران نیست، بلکه موجب پیچیده کردن مسئله و غلتیدن در این ورطه است که جنبش‌های افراطی اسلامی ‌از وضعیت، بهره برده و به قدرت برسند. به عقیده لوئیس، با برگزاری یک انتخابات آزاد در مصر، احزاب اسلامی‌ پیروز خواهند شد که به ادعای این مستشرق یهودی این یک فاجعه است. به نظر می ‏رسد آینده مصر به طور جدی با احزاب اسلامگرایی همچون اخوان پیوند خورده و آینده از آن اسلامگرایان خواهد بود. این نکته به ویژه از آنجا دارای اهمیت است که بدانیم «حسنی مبارک» در دو هفته پایانی حکومتش بارها و بارها از خطر اسلامگراها سخن گفته بود که البته به نظر می‏رسد مردم مصر بیشتر این سخنان او را به سخره گرفتند و این نشانه نفوذ و ظرفیت بالای اخوانی‏ها برای ایجاد تغییرات در کشور است.

5. شورای نظامی و فرار مبارک آیا یک طرح امریکایی است؟ اگر هست هدف آن چیست؟
درباره این مسئله پیش از هر چیز باید به این نکته توجه کرد که شورای عالی نیروهای مسلح، دارای قدرت نظامی است و این فاکتور در تاریخ مصر همواره دارای قدرتی تعیین کننده بوده است. انقلاب نمی‌خواهد درگیری قومی میان انقلابیون و مردم با نیروهای امنیتی و ارتش به وجود بیاید. شورای عالی نیروهای مسلح هم بارها تاکید کرده است که به خواسته‌های مردم احترام می‌گذارد و به بخشی از این خواسته‌ها پاسخ مثبت داده است. این درست است که فرمانده کل ارتش رابطه خوبی با دولت ایلات متحده داشته و در آن شکی نیست که این رابطه همچنان نیز در اولویت برنامه‏ های مقامات بلندپایه ارتش خواهد بود، اما ارتش نشان داده که در کناره‌گیری حسنی مبارک و عمر سلیمان از قدرت نقش برجسته ای ایفا کرده است. البته خیلی‏ ها در مصر اعتقاد دارند که آقای طنطاوی مهره مبارک است و باید هرچه سریعتر از صحنه حذف شود. اما آنچه که برای پیشبرد این انقلاب در حال حاضر ضروری به نظر می رسد آن است که شورای دفاع از انقلاب به عنوان بازوی اصلی جنبش اعتراضی مردم این کشور بتواند تعامل خوبی با نیروهای مسلح و همچنین سایر گروه‌های سیاسی مصر برقرار کند. شورای نیروهای مسلح نقش برجسته‌ای در حمایت از انقلاب مردم مصر داشته و دارد چرا که در آن افراد ملی گرای زیادی هست. به طور مثال می شود انتخاب صالح البشری به ریاست کمیته تعدیل قانون اساسی را به عنوان نقطه مثبتی در عملکرد این شورا ارزیابی کرد.

6. پیش بینی شما از احتمالات وضع آینده مصر چیست؟
مصر الان در شرایط سرنوشت سازی قرار دارد که همه چیز به اراده و ساختار دولت جدید مصر بستگی دارد. جان کلیز یکی از تحلیگران غربی معتقد است که مذاکرات لرزان صلح خاورمیانه که تا الآن با پشتیبانی مصر به پیش می رفت ضربه نهایی شکننده‏ ای را بعد از کنار زدن مبارک، دریافت می کند و از پس حوادث مصر احتمالا اسرائیل در یک سو و کشورهای عرب خاورمیانه در سویی دیگر قرار می‏ گیرند. به ادعای این نویسنده صهیونیستی، بدترین پیش بینی در مورد آینده مصر این است که گروه اخوان المسلمین قدرت را به اشکال مختلف بدست گیرد یا به طور مثال، روزنامه نیویورک تایمز که به حمایت از صهیونیست ها معروف است، نفوذ یافتن اخوان المسملمین را در هرم قدرت مصر بعید ندانسته. این نکته به ویژه از آنجا قوت می گیرد که تحلیلگران غربی همزمان با اوج‏گیری نهضت مردمی مصر در سناریوهای مختلف حملات سیاسی شدیدی را متوجه این گروه و دیگر گروه‏های اسلامگرا در مصر و دیگر کشورهای عربی کرده اند. به نظر می ‏رسد بر سرکار آمدن یک حکومت مردمی و مستقل در مصر به طور حتم مطلو‏ب‏تر از حکومت حاکمان قبلی خواهد بود. البته به شرطی که از ادامه فعالیت و نفوذ حزب دموکراتیک ملی ممانعت جدی به عمل آید. به نظر می‏ رسد،  استقلال سیاست‌های مصر و بهبود روابطش با ایران و سوریه، نقطه تحول آینده در معادلات منطقه ای خواهد بود.

انتهای پیام/

مطالب مرتبط:
+ انقلاب مصر و چالش های پیش رو


یک بام ودو هوای رسانه عربی در ایستگاه منامه


نویسنده: محمدرضا عشوری مقدم
منبع: سیاست ما

لینک مطلب‌: عصر امروز

بحرین سالهاست که یکی از مهمترین پایگاه های نظامی و امنیتی آمریکا در منطقه به شمار می رود، با این وجود شاهد آن هستیم که علی رغم تمامی تبلیغات آمریکائی و وعده های طرح خاورمیانه بزرگ، اثری  از هرگونه نشانه های دموکراتیک در ساختار سیاسی این کشور دیده نمی شود. روابط بحرین و همسایگان خلیجیش بی تردید تحت تاثیر همین ساختار استحکام یافته است. مشترکات بحرین و کشورهای حاشیه خلیج فارس فارغ از وجه مشترک عربیشان بر پایه همین حس مشترک شیخ نشینی پادشاهانه، قابل درک تر است. خاندان «آل خلیفه» سالها است که بر بحرین حکمرانی می کنند،  دقیقا به همان شیوه بَدوی سنتی عربی که امروزه و در آستانه قرن بیست و یکم تنها در حاشیه خلیج فارس دیده می شود. شیخ نشینانی که تنها دغدغه ای که هیچگاه نداشته اند توجه به رای مردم و ارزش های دموکراتیک بوده است.

 در این میان کیفیت برخورد رسانه های عربی در قبال رویدادهای بحرین در قیاس با دیگر کشورهای عربی همچون، تونس، مصر، یمن و لیبی شایان توجه است. شیوه اطلاع رسانی و معیارهای دوگانه شبکه هایی نظیر العربیه، بی.بی.سی و الجزیره به عنوان غول های رسانه ای جهان عرب در قبال حوادث بحرین حاکی از آن است که جهان عرب، امروز بیش از هر چیز نیازمند انقلاب در رسانه های خود است تا انقلاب در نظام های سیاسی. این رویه به خوبی یادآور رهیافت «کِلنِر» نظریه پرداز معروف رسانه است که می گوید: "ماهیت تمامی پوشش های سیاسی به وقایع، ایدئولوژیکی است و این گونه پوشش ها باید همه این گونه شناخته و داوری شوند." اگر قبول کنیم که معیارهای رسانه ای شبکه ای همانند الجزیره و بی‌بی‌سی در پوشش جنبش های اعتراضی شمال آفریقا حمایت از ارزش های دموکراتیک بوده، آیا کشوری همانند بحرین از این قاعده مستثتی است؟ اگر معیار، میزان خشونت است آیا کشتار مردم بحرین در میدان اللؤلؤ منامه قابل انکار است؟ شبکه الجزیره به طور مثال شبکه ای است که به اعتراف شخصِ حسنی مبارک رئیس جمهور مخلوع مصر، رسانه انقلاب ها و جنبش های ضد دیکتاتوری در جهان عرب بوده است. وقتی انقلابیون بحرینی همانند نمونه تونس و مصر هزاران تصویر از کشتار معترضان و تظاهرکنندگان میدان اللؤلؤ را در «فیس بوک» و «یوتیوب» قرار دادند، شبکه تلویزیونی الجزیره قطر تنها تصاویری از استقرار تانکهای ارتش بحرین در خیایان های خلوت منامه را پخش کرد. وقتی «نیکولاس کریستوف» خبرنگار نیویورک تایمز در منامه حمله به معترضان بحرینی را بسیار خشونت بار توصیف کرد رسانه قطری، تنها به پخش تصاویری از تجمع حامیان «حمد بن عیسی آل خلیفه» اکتفا می کند؛ نه اثری از خون ریزی و کشتار و نه شلیک حتی یک گلوله. گویی تنها تجمعی کوچک در شهر و انتشار مکرر بیانیه های سخنگویان حکومت تنها چیزهایی بود که الجزیره برای ارائه به مخاطبان خود در چنته داشت. العربیه و بی بی سی که در این میان جای خود را دارند. از زمانی که جوانان بحرینی آمادگی خود را برای برگزاری تظاهرات روز خشم 14فوریه اعلام کردند، شبکه های عربی این گونه وانمود کردند که گویی این خبر را نشنیده و به راحتی از کنار آن گذشتند. وقتی گلوله های نظامیان بحرینی جمجمه های جوانان این کشور را نشانه رفت، تلویزیون الجزیره بار دیگر پخش اخبار دسته دوم واقعه را از سر گرفت. الجزیره وقتی با خبررسانی گسترده العالم از وقایع بحرین مواجه شد، برای حفظ آبرو هم که شده، با برخی شخصیت های معارض درجه دوم و به اصلاح میانه رو بحرینی که البته کاملا معلوم بود با چه شاخصی آنها را انتخاب کرده ارتباط برقرار می کند.

شاید برای بسیاری از بینندگان این شبکه که تا پیش از این سابقه آن را در تونس، مصر و یمن دیده بودند چنین عملکردی باورنکردی باشد، اما برای آنان که از نزدیک رسانه عربی را دنبال می کنند، این مسئله به هچ وجه دور از ذهن نبود. الجزیره پیش از این نشان داده که میانه خوبی با شیعیان و جریانات شیعه در منطقه ندارد و این رویکرد به خوبی در پوشش اخبار و سخنرانی های سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان ملموس است. همه چیز در این شبکه برای سانسور شیعه آماده است. به طور میانگین از تمامی سخنرانی های یک تا دو ساعته نصرالله شاید بازه زمانی پوشش سخنان وی در الجزیره به بیش از یک دقیقه هم نرسد. عوامل حمایت الجزیره از حکومت بحرین را علاوه بر اختلاف مذهبی می توان در این مسئله دید که بحرین در هر حال عضوی از اعضای شورای همکاری خلیج فارس بوده و در همسایگی مرزهای قطر قرار دارد. در نتیجه هرگونه تشنج در منامه به طور حتم بر دوحه نیز تاثیرگذار خواهد بود و این چیزی است که قطر به شدت از آن نگران است. هرچند این شبکه این اتهامات را رد کرده و مدعی است که بحرین در اولویت پوشش های خبری آن است و دولت بحرین نیز مانع از فعالیت خبرنگارش در منامه شده، اما به نظر می رسد این ادعا در هر حال قابل توجیه نباشد چرا که همین ماجرا عیناً و با شدت بیشتری در تونس و مصر نیز اتفاق افتاد، اما عملکرد الجزیره در قبال این حوادث از هر رسانه دیگری بیشتر بود. چگونه است که تصاویر فیس بوکی تونس و مصر به راحتی در صدر اخبار این شبکه قرار می گیرد اما حوادث بحرین تنها از زاویه دید تلویزیون رسمی این کشور به تصویر کشیده می شود.

حتی اگر مسامحتا از کنار رابطه دوستانه امیر قطر با پادشاه بحرین و این واقعیت انکار اپذیر که رسانه های عربی در صورت اعتقاد به ارزشهای دموکراتیک آن را تنها برای کشوری سنی می خواهند و حاضر به پذیرش کشوری شیعه، قدرتمند و مستقل در منطقه نیستند؛ اما آنچه بیش از همه آنان را وا می دارد تا سانسور حوادث بحرین و هر کشور عربی حاشیه خلیج را در اولویت سیاست های خود قرار دهند، آن است که از شلعه ور شدن آتش انقلاب و بیداری مردم در خلیج فارس هراسانند و همواره از این کابوس که آتش انقلاب روزی تمامی داشته های آنان را در خود خواهد سوزاند بیش از پیش احساس نگرانی می کنند. 


تأملی بر گزینه اسلامگرایی در تونس


نویسنده:‌ محمدرضا عشوری مقدم
لینک مطلب: تریبون مستضعفین

 1) توسعه اسلامگرایی سیاسی و بیداری اسلامی در کشورهای شمالی آفریقا، یک دهه عقب‏تر از ظهور آن در شرق عربی صورت گرفت. پدیده اسلامگرایی در این منطقه در اصل تلاشی بود برای رجوع به ریشه‏های فرهنگی بومی در میان مردمی که از بحران هویت گسترده ناشی از پروژه تمدن‏سازی فرانسه رنج می برند. هرچند بسیاری، فساد طبقه دولتمردان و دیکتاتوری حاکم بر کشور را عامل اصلی وقوع اولین انقلاب مردمی در یک کشور عربی می‌دانند، اما آنچه بیش از همه در رابطه با عملکرد دولت «بن علی» رئیس جمهور تونس قابل توجه است رویکرد ضددینی و ضدارزشی وی در اداره جامعه تونس است. وی نه تنها به ریشه کن کردن حرکت‏های اسلامی و تبعید رهبرانشان اکتفا نکرد، بلکه تمامی تلاش خود را کرد تا هرگونه رفتار و نشانه اسلامی را از سطح جامعه پاک کند که اجرای قانون ممنوعیت حجاب در تونس مهمترین نمود آن بود. بسیاری، وقوع این انقلاب را شاخصی برای سرنگونی دیگر نظام‏های فاسد در دنیای اسلامی و عربی دانسته اند؛ به ویژه آنکه رژیم بن علی به عنوان دولتی ضداسلامی به صورت بسیار جدی از سوی غرب و امریکا حمایت می شد و کمربندی ایمنی برای عدم رسیدن اسلامگرایان به حکومت به شمار می‏رفت. مدل سوسیالیستی فرانسوی توسعه ملی از همان ابتدا، از سوی احزاب چپ و سپس جنبش روبه رشد اسلامگرایی شدیدا زیر سئوال قرار گرفت و از همان دهه هفتاد، تعارض اسلامگرایان و حکومت غرب‏زده تونس علنی شد. شاید مهترین صفتی که طی سال‌های گذشته بر جریانات اسلامگرای تونس قابل انطباق باشد، صفت «سرکوب شده» باشد. سلسله فعالیت‏های تبلیغی «شیخ غفار»، جریان عمل اسلامی و جبهه النهضه راشد الغنوشی همه و همه از جریان‏هایی هستند که طی سه دهه اخیر با خشونت و سرکوب حکومت تونس مواجه شدند.

2) در رابطه با آینده سیاسی تونس چند پروژه غربی وجود دارد که البته همگی در این رویه مشترک‏اند که برپایی یک نظام در تونس به شیوه نظام سیاسی حاکم بر«ترکیه» که نگاهی غیرخصمانه به اسرائیل داشته و همگرایی خوبی هم با غرب داشته باشد بهترین گزینه برای آینده تونس خواهد بود. بر اساس این نگاه، جنبش‏های سلفی و جهادی در مصر، مراکش و الجزایر، از موریتانی تا نیجر تا سومالی و یمن، این توانایی را خواهند داشت که تمامی منطقه را در آتش اقدامات تروریستی به آتش بکشند، به ویژه آنکه تحول نظام سیاسی مصر و جدایی جنوب سودان و وخامت اوضاع در دیگر کشورهای منطقه نیز بر این فضا دامن خواهد زد و این دقیقا به معنای از دست رفتن منافع آمریکا و غرب در منطقه است که این بار برای مبارزه با آن نه 10میلیون سرباز آمریکائی کفایت خواهد کرد و نه تمامی نیروهای ناتو. از سوی دیگر، تجربه تاریخی نشان داده که نگاه راهبردی غربی‏ها همواره مبتنی بر مخالفت با به دست گرفتن قدرت از سوی اسلامگرایان بوده است، همانگونه که در انقلاب الجزایر نیز شاهد این مسئله بودیم که یکی از علل مخالفت و توطئه آمریکا و اروپا در این کشور، ظهور اسلامگرایان در انقلاب الجزائر بوده است. از همین رو سرنگونی و به حاشیه کشاندن جریان اسلامگرا در دستور کار آنان قرار گرفت که البته به قدرت گرفتن بیش از پیش حزب الدستور انجامید. این در حالی است که شیخ راشدالغنوشی رهبر حزب اسلامی «النهضه» بارها از تبعیدگاه خود در لندن اعلام کرده‌ بود که ضمن مخالفت با سکولاریسم غربی، قواعد دموکراسی سیاست چندحزبی را می‌پذیرد. غنوشی در جریان محاکمات مربوط به انفجارهای سال 1987، حرکت خود را دعوت برای «صلح، برادری، دموکراسی و آزادی» دانست.

3) جنبش «النهضه» تونس علی رغم محدودیت‏ها و تعرضات سختگیرانه بن علی، دارای ریشه‏ای تاریخی و اصیل در تونس است که در ضمیر مردم این کشور جای داشته و پرواضح است که به حکم دین، تاریخ و جغرافیای این منطقه،‌ وجدان مردمی تونس، امروز با اتجاه اسلامی و دغدغه‏هایی ارزشی و دینی باشد. با وجود سرکوب‌ها، النهضه از حمایت گسترده دانشجویان و اقشار جوانتر جمعیت برخوردار است. به طور مثال، لوس آنجلس تایمز در تحلیلی از انتخابات پارلمانی1991، قدرت واقعی اسلاگرایان حزب النهضه را 30 درصد تخمین زده بود. (Los angeles Times, Agu, 30, 1992) در رابطه با نکات مثبت و منفی جریان اسلامگرایی در تونس این نکته شایان ذکر است:
اولا، «النهضه» پیش از هرچیز باید منافع مردم تونس را چه در شعارها و مواضع خود و چه در عملکرد آینده در اولویت قرار دهد.
ثانیا، این حرکت باید برای ادامه حیات سیاسی خود به عنوان مهمترین رکن حرکت اسلامی تونس، در چارچوب نهادی سیاسی و نظام‌مند تلاش کند.
ثالثا، آنچه امروز برای مردم تونس مهم است آن است که دولت آینده پیش از هرگونه دغدغه استراتژیک فراملی در سطح امت اسلامی عربی، نظامی مبتنی بر عدالت اجتماعی، مردمسالاری و احترام به حقوق بشر در این کشور تشکیل دهد که این هم به طور حتم در راستای منافع جهان اسلام خواهد بود.
شخصی مانند غنوشی که رهبری اسلامی نهضت مردمی تونس را بر عهده دارد به خوبی با فضای فکری و دغدغه‏های سیاسی غربی‏ها آشناست و از این رو به نظر می‏رسد که وی به خوبی خواهد توانست تعامل خوبی با احزاب و جریانات داخلی و همچنین بازیگران منطقه‏ای و جهانی برقرار کند. غنوشی به خوبی بر این مسئله آگاه است که تونس آینده نباید تجربه کشوری همانند سودان را در مواجهه با جامعه جهانی و محاصره و تحریم‏های بین المللی تکرار کند.

مطالب مرتبط:

+ اندیشه سیاسی شیخ راشد الغنوشی


<      1   2   3   4   5      >




بازدید امروز: 12 ، بازدید دیروز: 13 ، کل بازدیدها: 389972
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ